گوشی بابام تو جیب من بود
بهم میگه گوشیه من رو ندیدی منم گفتم تو جیب منه
یهو زارت گذاشت پس کلم!
گفتم چرا میزنی؟
میگه منو مسخره میکنی؟
میگم مسخره چیه ایناها تو جیب منه
دوباره زارت گذاشت پس کلم!
میگم واسه چی دوباره زدی!!؟
میگه آخه گوشیه من تو جیب تو چیکار میکنه!؟
گوشی رو دادم بهش و دوباره زارت گذاشت پس کلم(!)
... این دفعه فقط با چشمای اشک آلود نگاش کردم
میگه دیدم کتک خورت ملسه یکی دیگه زدم :))))
بچه که بودم قارچخور بازی میکردم ، بعدش فک میکردم قارچ بخورم بزرگ میشم !
واسه همین مدتها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچهی خونهمون که ازش قارچ دربیاد بخورم !!!
دیگه داشتم ضربه مغزی میشدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد !!!
پسر عمم تعریف میکرد:
کلاس زبان داشتم،کلی تیپ زده بودم و اینا! راه افتادم تو خیابون.همین جوری که میرفتم همه برمیگشتن و یه جوری نگام میکردن،منم باخودم گفتم عجب خوش تیپ شدما!
چند دقیقه بعد د یدم نه مثل اینکه قضیه یه چیز دیگست،خودمو تو ویترین مغازه ها نگاه کردم و دیدم نه بابا خیلی خوشتیپ و با کلاسم و دیگر هیچ! با اعتماد به نفس سرمو گرفتم بالا و رفتم کلاس.نشستم رو صندلی سرمو انداختم پایین دیدم ای داد بی داد بجای کفش دمپایی پام کردم! اونم نه از این دمپایی خوشگلا،یه جفت دمپایی پلاستیکی نارنجی...! :|
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻭﺵ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ!! ﺍﺩﻣﯽ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ
ﺟﺰﻭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻪ
ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
یه بار یه فامیلمون از انگلیس اومده بود و یه خورده شکلات با یه خمیر دندونه گنده. منم زود خمیردندون گنده سوغاتی آورده بود رو برداشتم. خلاصه یه 6 ماهی مسواک می زدم با بدبختی آخه هم تلخ بود هم تند تا اینکه یه روز رفتم یه لوازم آرایشی برای مامانم رنگ مو بخرم دیدم!!!! از این خمیر دوندن اینجا هم داره با کلی کلاس از فروشنده پرسیدم آقا این خمیر دندنه چند؟ فروشنده هم گفت آقا این خمیر ریشه تازه فهمیدم چرا بعد از مسواک اونقدر دل پیچه می گرفتم
یه روز تو محوطه دانشگاه نشسته بودم یه دختره داشت چب چپ نگام میکرد گفتم مشکللی داری؟
اومد گفت بیشعور کثافت خجالت بکش برم به حراست دانشگاه بگم
من:0
واقعا حال این دخترا نگران کنندستا!
یادمه بچه بودم تو مراسم خاک سپاری
یکی از اقوام دوزمون
همه داشتن گریه میکردن
منم داشتم همون دورو بر آتیش میسوزوندم
یه پسربچه بود من با سنگ زدمش اونم رفت داداش بزرگشو آورد و یه چک خوابوند زیر گوشم
من از شدت درد گریم گرفت شدید
رفتم ب بابام بگم
وقتی منو دید بغلم کرد و شروع کرد ب اشک ریختن
و همش میگفت بابا اشکال نداره خدابیامرزتش گریه نکن
من تو اوج گریه یهو اینجوری شدم=-|
آقا فقط خواهشا مسخرم نکنین : ما بچه بودیم 8 سالمون بود خیلی از آمریکا میترسیدیدم اینم شده بود نقطه ضعفمون داییم بهم میگفت اگر اینکارو نکنی آمریکا حمله میکنه ها ! خلاصه یه روز تو حیاط خونمون بودم دیدم تو آسمون دود بلند شده درو باز کردم ما یه جایی زندگی میکنیم که 2 کیلومتر اونورتر سپاه است و دکل نگهبانی دارن من فکر کردم آمریکا بمب زده نگهبان دکل مرده ، چشمتون روز بد نبینه دروغ نمیگم شروع کردم تو کوچه جیغ زدن وااای آمریکا حمله کرد زدم زیر گریه ! بچه هایی که تو کوچه بودن جیغ کشیدن فرار کردن تو خونه هاشون آقا انگار واقعا حمله کرده بود مامانم زود اومد منو برد خونه ظهر که بابام اومد فکر کردن من جن زده شدم رفتن برام دعا گرفتن !!!!
دیشب تو فینال ک حمید سوریان
در تایم دوم تونست
حریفشو خاک کنه
من خوشحال شدم و هورا ا ا ا ا و جیغ و داد و...
دیدم دختربچه همسایمون ک خونمون بود هم داره بالا پایین میپره و میگه استقلااااال استقلاااااال
مامانشم داره قربون صدقه دخترش میره و میگه میترا انقد ب ورزش علاقه داره
مامان منم میگفت
ماشاا... ماشاا...
من =-|
دخدره تو FB بهم کامنت داده :
اوپی؟ تی تال میسونی جی جی
من : ببخشید ، متوجه نشدم
دخدره : بابا، چی تالا میتونی جی جی، تِلا لالا نَتَردی
من : Remove and Block
روانی
بیمار
کجا بکوبم این سره لامصبو
اگه کسی میتونه ترجمه کنه به ما هم بگه بفهمیم آخر چی گفت..
يه بار استاد رياضي مون گفت:از كل كتاب امتحان ميگيرم
دوستم يواشكي گفت:بيخود ميكني!
استاد هم گفت:چيزي فرموديد آقاي مختاري؟
دوستم يهو هول شد و گفت:بله...چيزه...گفتم از كل امتحان كتاب ميگيريد؟؟!!!!!
بيچاره تا يه ماه نميتونست بياد سر كلاس!
يه دوست داشتم اسمش شاهين بود.يه بار معلم ازش پرسيد:ميدوني شاهين يعني چي؟
اونم گفت:آره يعني عقاب!!
من
بقيه:!
معلم:
یادمه وقتی دبستان میرفتم معلممون درس گرفتن مخرج مشترک رو داده بود؛منم همیشه از مادربزرگم که یه پیرزن ساده و بیسوادیه به بهانه های مختلف پول میگرفتم؛رفتم پیش مادربزرگم و گفتم مادربزرگ باید مخرج مشترک بخریم ببریم مدرسه بنده خدا هم پول داد,خلاصه چند وقت ما به بهانه ی مخرج مشترک!از مادربزگمون پول گرفتیم.یه روز که تو کلاس بودم دیدم که مدیر اومده دم در کلاس و از معلم میخواد که من به دفتر برم منم بی خبر از همه ی دنیا به دفتر رفتم که دیدم مادربزرگم اونجا نشسته!دیگه تا ته قصه رو خودتون بخونید!بنده خدا اومده بوده مدرسه و با حالت شکایت به مدیر گفته این مخرج مشترک چیه که هی به نوه ی من میگید بخره بیاره؟!!!
یادمه اون سال مدیر منو با اسم مخرج مشترک صدا میکرد!!!
ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﺮ ﺳﺮﯼ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﯿﮑﻪ ﻣﯿﻨﺪﺍﺧﺖ ..!ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺑﺮﻥﺑﯿﺮﻭﻥ!ﻗﻀﯿﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻧﺪﯾﻢ ﺟﻠﺴﻪ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﻢ ﺩﯾﺮ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺣﺎﻻ چی ﻣﯿﮕﻪ !!!! ﯾﻬﻮ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺍﺷﺘﻢﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺻﻒ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯿﺪﻥ؟ ! ﺩﺧﺘﺮﺍ ﭘﺎ ﺷﺪﻥ ﺑﺮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﻭﻗﺘﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ 10بود